حكومت رضاشاه به عنوان نتیجه مبارزات قدرت در دوران پس از انقلاب مشروطه فصل تازهای در تاریخ سیاسی ایران در زمینه ایجاد تمركز در منابع قدرت باز كرد و در زمینه افزایش كمیت قدرت سیاسی و ایجاد ابزارهای جدید برای متمركز ساختن و اعمال قدرت توفیق یافت.
با كودتای سوم اسفند 1299 جریان امور در جهت تمركز قدرت قرار گرفت و با آغاز سلطنت رضاشاه در آبان 1304 و تحكیم و تثبیت قدرت فردی وی، تمركز دوباره قدرت سیاسی در جهات و جنبههای گوناگون آغاز شد كه به مدد ابزارها و ساز و كارهای نوین ابعاد و گسترهای بیسابقه در تاریخ ایران این دوره تا خروج رضاشاه از صحنه سیاسی كشور در شهریور 1320 به طول انجامید. روند تحكیم و تثبیت قدرت رضاشاه از كودتا تا سلطنت را میتوان در یك كلام درتجمع قدرت و تصرف همه ابزارهای اعمال آن خلاصه كرد. گاوین همبلی این روند را چنین تصویر میكند: «رضاخان به خاطر نقشی كه در كنار گذاشتن سید ضیاءالدین ایفا كرد، مقام وزارت جنگ را پاداش گرفت كه بعداً با مقام فرماندهی كل قوا جمع شد و او را چنان جایگاه بلامعارضی قرار داد كه توانست نوعی دیكتاتوری را مستقر سازد... رضاخان طی پنج سال فاصله میان انتصاب خود به وزارت جنگ در ماه مه 1921(1300) و تاجگذاری به عنوان رضاشاه در آوریل سال 1926 (1305)، اقدام به تشكیل و تجدید سازمان نیروهای امنیتی كرد كه بدون آن استبداد پهلوی و طرح شبه مدرنیسم ملازم با آن به سختی امكانپذیر مینمود.» 1 به این ترتیب، نخستین گام در تمركز قدرت با تمركز ابزارهای اقتدار نظامی آغاز شد و به سایر كانونهای قدرت تسری یافت و این امر با استفاده از امكانات و تمهیدات متنوعی عملی شد. از این به بعد (1304): «فرماندهان ارشد نظامی نیز از سوی رضاشاه انتخاب میشدند، به وی گزارش میدادند و صرفاً از وی دستور دریافت میداشتند. وزراء نه به هیات دولت و نخست وزیر كه در حقیقت به رضاشاه پاسخگو بودند. استانداران، روسای سازمانهای دولتی، مدیران كل، روسای بانكها، سفرا و در یك كلام همه «آدم» و «مامور» رضاشاه بودند. هیچ كس به جز رضاشاه نه در مقام تصمیمگیری بودند و نه اجرا. رضاشاه تصمیم میگرفت، دستور میداد، عزل و نصب میكرد، تعیین تكلیف مینمود و در یك كلام به معنای واقعی، "حكم" میكرد. و دیگران از صدر تا ذیل از نظامی تا انتظامی، لشكری تا كشوری، مجریه تا مقننه و قضائیه همگی فرمانبردار و تحت امر اوامر ملوكانه و ذات اقدس شهریاری بودند.» 2 در پایان میتوان گفت كه در دوره 16 ساله حاكمیت رضاشاه تمركز قدرت به حدی شدید بود كه از ابتداییترین تا پیچیدهترین تصمیمات تنها توسط شاه اتخاذ میشد به موازات تصرف رسمی و قانونی همه مناصب قدرت،گسترش نیروهای نظامی و امنیتی كه خود به مثابه مهمترین و نخستین ابزار اعمال قدرت فراگیر عمل كرد، انجام میگرفت. «رضاخان به سرعت نیروهای امنیتی را تجدید سازمان كرد، 12 هزار نفر پرسنل ژاندارمری با هفت هزار نفر قزاق ادغام شدند و جای افسران خارجی ژاندارمری را افسران ایرانی بریگاد قزاق گرفتند كه در بسیاری از موارد دوستان صمیمی و قدیمی رضاخان بودند. ارتش جدیدی به استعداد 40 هزار نفر تحت سرپرستی شخص او تشكیل شد؛ تعلیم دید و نظام گرفت.» 3 ارتش و نیروهای نظامی و امنیتی نخستین ابزار حكومت اقتدارگرای عصر رضاشاهی بود لكن تنها پایه این حكومت محسوب نمیشد. به گفته آبراهامیان، "ارتش"، "بوروكراسی" و "دربار" سه پایه حاكمیت رضاشاه را تشكیل میداد. این سه ركن از یك سو به ایجاد قدرت متمركز یاری میرساند و از سوی دیگر خود حول محور شخص رضاشاه به ادغام و هماهنگی میرسید. نقش عمده وزارت جنگ در این میان،هماهنگ ساختن فعالیتهای دولت با خواستههای مجتمع دربار ـ ارتش بود. بدیهی است كه وزارت جنگ هم به دلیل كاركرد نظامی و در عین حال جایگاه خود در ساختار قدرت و هم به علت موقعیت خاص رضاشاه در آن ـ حتی پیش از سلطنت ـ میتوانست چنین نقش و وظیفهای را به عهده گیرد.
